لشکر شکست خورده!
تاریخ انتشار: ۷ آذر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۴۹۰۱۸۲
«حسنآقا توی مسیر برگشت فقط به مترجم فکر میکرد، اما هرچه بیشتر حساب و کتاب میکرد، مطمئنتر میشد که چاره دیگری نمانده، باید فردا یکی را میفرستاد ایران که برود پاینده را بیاورد...»
به گزارش خبرنگار ایمنا، ایران درحالی به یکی از قدرتهای موشکی جهان تبدیل شده است که قدمت تشکیل یگان موشکی ایران به ۴۰ سال نمیرسد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
فائضه غفارحدادی، در کتاب «خط مقدم» به روایت داستانی چگونگی تشکیل یگان موشکی ایران به فرماندهی حسن طهرانیمقدم پرداخته؛ در بخشی از این کتاب آمده است: «دهقان و نیکنام مشغول کار خودشان بودند. خب دست کم میتونین یه جایی برای اسکان ما جور کنین که توی هتل نمونیم؟ برادر نیکنام از کوره در رفت: ای آقا! جامون کجا بود؟ اصلاً شما نگفتین کی هستین که سرخود پا شدین اومدین سوریه و امکانات هم میخواین؟
ما سر خود نیومدیم. از طرف سپاه حکم مأموریت داریم.
اینجا سفارته، سپاه که نیست!
حسنآقا رویش را برگرداند سمت برادر دهقان.
دهقان قبل از اینکه حسنآقا چیزی بگوید، گفت: حقیقتش اومدن شما با ما هماهنگ نشده برادر.
متأسفانه من درباره اسکانتون کاری نمیتوننم بکنم. ولی اگه چیزی دیگهای لازم دارین یا حتی برای رفتن به لبنان ماشین خواستین، من میتونم در خدمتتون باشم. هر وقت خواستین بیایین خانه سپاه.
خودم هم نباشم بچهها اونجا هستن. حسنآقا بعد از تشکر خداحافظی کرد و از سفارت بیرون آمد. بچهها والیبال را رها کردند و دورش جمع شدند: چه خبر؟ چی گفتن؟ مترجم داشتن؟
حسنآقا لبخندی زد و گفت: نه بابا! یا راستی راستی مترجم ندارن. یا دارن و نمیخوان به ما بدن! مجید عرق پیشانیاش را پاک کرد. پس یعنی الکی اومدیم؟ امروز فقط اومده بودیم سفارت رو در جریان حضورمون قرار بدیم. به موقعش باهامون همکاری هم میکنن! صبر کن میبینی! حسنآقا به سمت در حیاط راه افتاد. بچهها از خدا خواسته برنگشتند بازی را تمام کنند. تا همین جایش هم حسابی عقب بودند.
برای آن طرف توریها دستی تکان دادند و از در حیاط خارج شدند. مهدی سیوندیان انگار که با خودش حرف زده باشد، گفت: ما یه مترجمی داشتیم به اسم آقای پاینده. توی کار قبلیمون خیلی کمک کرده بود. کاش اون رو با خودمون آورده بودیم!
بچهها بیحوصله و آرام توی پیاده راه میرفتند. حسنآقا نگاهی به لشکر شکست خوردهاش انداخت.
یه والیبال رو باختین این طوری وا رفتین؟ خنده روی لبشان آمد. سفارت همینه دیگه! کارش تحویل نگرفتنه. یعنی تا بوده همیشه همین طور بوده!
حسنآقا توی مسیر برگشت فقط به مترجم فکر میکرد، اما هرچه بیشتر حساب و کتاب میکرد، مطمئنتر میشد که چاره دیگری نمانده، باید فردا یکی را میفرستاد ایران که برود پاینده را بیاورد.
پاینده توی دفتر کارش در پادگان نشسته بود. پیرانیان وارد اتاق شد و سلام کرد. بعد از چند جمله احوالپرسی نامهای را که از سیوندیان خطاب به او گرفته بود، نشانش داد. پاینده مرد جا افتادهای به نظر میآمد. ته لهجه عربی داشت و با نحوه سلام و علیکش نشان داده بود که آدم خونگرمی است. توی نامه چیز زیادی نوشته نشده بود. جز اینکه در صورت امکان با برادر پیرانیان که حامل نامه میباشد، همکاری کنید. نامه را بست. هنوز پیرانیان چیزی از او نخواسته بود.
من در خدمتم، برادر. پیرانیان بدون مقدمه گفت: آماده شین میخوایم بریم مأموریت. پاینده از پشت میزش بلند شد. بریم
این همه آمادگی، بیش از انتظار پیرانیان بود، گمان میکرد که حالا قرار است پاینده منومن کند و سراغ سیوندیان را بگیرد و درباره کجایی و چیستی مأموریت هفتاد جور سوال بپرسد. توی راه با خودش جوابهایی آماده کرده بود که هم دروغ نباشد و هم راستش را نگفته باشد.
همین الان که نه. لطف کن تا فردا چند تا عکس مرتب شش در چهار با لباس غیر نظامی آماده کن تا من بیایم و بگیرم…»
کد خبر 622365منبع: ایمنا
کلیدواژه: دفاع مقدس جنگ تحمیلی شهيد حسن طهراني مقدم کتاب خط مقدم شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق حسن آقا بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۴۹۰۱۸۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ابومهدی المهندس؛ سرباز این فرمانده ایرانی بود /این شهید امروز ۷۰ ساله شد +عکس
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، «شناسنامههای زمان شاه دقیق نبودند. بابا بزرگ تعریف میکرد: «زمان شاه هر از گاهی مأمور ثبت به شهرهای اطراف میآمد و پدر و مادرها برای همه بچهها شناسنامه میگرفتند. خواهر برادرها که همسن نبودند؛ اما شناسنامههایشان همسن در میآمد.» این را دختر بنیانگذار لشکر ۹ بدر و فرمانده شهید ابومهدی المهندس، یعنی «اسماعیل دقایقی» میگوید.
بنابر گزارش فارس، شهید دقایقی که پس از شهادت در امیدیه خوزستان به خاک سپرده شد، در دوران دفاع مقدس عراقیهایی را که پس از اسارت به دست ایرانیان، توبه میکردند دور هم جمع کرد و لشکر ۹ بدر را تشکیل داد تا علیه رژیم بعث مبارزه کنند.
یکی از سربازان این شهید، جمال جعفر محمد علی آل ابراهیم، یا همان ابومهدی المهندس خودمان بود. ابومهدی میگفت: «من افتخار میکنم که شهید دقایقی فرمانده من بوده.»
دختر شهید دقایقی به خبرنگار فارس خبر داد که همه این تاریخها اشتباه بوده و تولد اسماعیل دقایقی، ۸ فروردینماه است. او مطلبی ابتدای سررسید سال ۱۳۶۲ پدرش پیدا کرده که سال تولد خود را در آن این طور نوشته: «۲۲ رجب المرجب ۱۳۷۳ مطابق با سال شمسی ۱۳۳۳»
تبدیل تاریخ نشان میدهد که ۲۲ رجب سال ۱۳۷۳ مصادف ۸ فروردینماه سال ۱۳۳۳ است. این شهید امروز ۷۰ ساله شد.
سالها بعد پایان دفاع مقدس و شهادت اسماعیل دقایقی، داعش به وجود آمد و لشکر ۹ بدر به حشدالشعبی یا بسیج عراق تبدیل شد که علیه داعش مبارزه میکردند. ابومهدی درباره این شهید میگفت: «اگر دقایقی نبود، سپاه بدری نبود، حشد شعبی نبود، من نبودم.»
چیزی که درباره این شهید مبهم است، تاریخ تولد اوست که هر رسانه چیز متفاوتی در این باره میگوید.
27215
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1888718